اسفند 1384


شاید آخرین مطلب چهارشنبه 10 اسفند 1384 ساعت 00:37

باز دوباره خونه تکونی دم عید شروع شد! منم خونه تکونی کردم! کلا این خونه رو به خاطره هام میسپرم و به خونه ی جدیدم سیاه، آبی، خاکستری کوچ می کنم! شاید یه روزی دلم تنگ شد و برگشتم اینجا هم یه چیزایی دوباره نوشتم ...

| | لینک مطلب


باید - نباید یکشنبه 7 اسفند 1384 ساعت 1:13

1- باید شروع کنم! باید پای حرفهایی که زدم بایستم! باید به قولهایی که دادم عمل کنم! حداقل باید نشون بدم که دارم تلاشمو می کنم! باید باید باید ...

نباید بذارم خستگی جلوی حرکتمو بگیره! نباید بذارم کم کاری من، ناامیدی به وجود بیاره! نباید نباید نباید ...

2- نه کار ایناست، نه کار اوناست

از این و اون نیست، از ماست که بر ماست

3- دلم نیومد در مورد اتفاقات اخیر عراق دوباره ننویسم! نمی دونم چرا یه سری با بی فکریشون می خواهند به اختلافات مذاهب اسلامی دامن بزنند! آقای خامنه ای و آقای سیستانی به عنوان مراجع داخل ایران و عراق که دارای بیشترین قدرت اجرایی هستند، سریع بیانیه دادند که مراقب باشید این مسئله به اختلافات مذهبی دامن نزنه، آقای خاتمی هم نامه نوشته خطاب به آقای سیستانی، آقای سید احمد خاتمی امام جمعه ی موقت تهران هم در جمع بازاریان و اصناف گفته که باید مراقب این درگیری ها باشیم، داخل خود عراق هم جلسات مختلفی بین رهبران شیعه و سنی برگزار شده برای آروم کردن اوضاع ولی اینطور که شنیدم یکی از مراجع قم مستقیما گروه های سنی رو مورد هدف قرار دادند و همسو شدند با خواسته هایی که خیلی ها مثل من نمی خواهند! خدا کنه بیشتر از این به اختلافات قومی مذهبی دامن زده نشه! کلی امام جماعت اهل تسنن رو توی عراق کشتند همین چند روز! حتی اگه کار القاعده یا گروه ابومصعب زرقاوی باشه، باز هم دلیلی نداره که به حساب همه ی اهل تسنن بگذاریم این مسئله رو، همونطور که نباید کارهای امثال مقتدی صدر رو به حساب این همه شیعه ی بی آزار علی بگذاریم! کاش دولت عربستان و مصر و بقیه ی دولتهای اهل تسنن هم محکوم می کردند و یک مقدار آتش غائله فروکش می کرد. نگرانم! نگران درگیری خونین و کشت و کشتار! خدا کنه به خاطر بیشعوری یه سری توی عراق که به نظر من حتی انسان نیستند، بین اهل تسنن ایران با خصوصا نیروهای حکومتی درگیری پیش نیاد! از سیستان و بلوچستان به خاطر رهبران متفکر و هوشمند و با نفوذشون به خصوص مولوی عبدالحمید فکر کنم خیال همه راحت باشه! با اعراب و کردها معمولا بیشتر درگیری پیش میاد! خدا کنه اونها هم اسیر تعصب خشک نشن. خدایا رحم کن ...

4- 1 و 2 هیچ ربطی به هم نداشتند!

| | لینک مطلب


تغییر جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 3:21

1- زندگی یکنواخت اطرافیان، بی قراری نامفهوم تک تکشون و البته تک تکمون، باز هم روزمرّگی و ... زندگیهامون شدیدا نیاز به تغییر داره ولی چه جور تغییری نمی دونم ...

2- در مورد بمب گذاریهای اخیر در سامرا داشتیم صحبت می کردیم، برای من خیلی خنده دار بود که یک مرد 40 ساله و یک زن 34-35 ساله، بمب گذاری رو متوجه وهابی ها می کردند و تازه می گفتند: "مسلمونها از این کارها نمی کنند"!!! گفتم مگه وهابی ها مسلمون نیستند؟ اونها هم تندرو هستند از نوع اهل تسنن، دقیقا مثل کسانی که ما توی مملکتمون کم نداریم - کسانی که به هر بهانه ای به اهل تسنن و حتی فرقه های دیگر شیعی اهانت و بی حرمتی می کنند - اما همچنان سر حرفشون بودند که کار وهابی هاست! به نظرم برای به نتیجه رسیدن در مورد اینکه کار کی بوده این بمب گذاریها، فقط کافیه به اوضاع چند وقت اخیر عراق نگاه کنید که یک مقدار آرامش در دل حکومتشون به وجود اومده و مشغول رایزنی برای تشکیل دولت آینده هستند، و البته دقت داشته باشید که چه کسانی در این بین به هیچ منصب و مقامی نخواهند رسید! چه خودشون و چه اطرافیانشون! یه نمونه ی بارز و خشنش مقتدی صدر شکم گنده هست که من شخصا شک ندارم یکی از عوامل بمب گذاریها، قطعا این موجود بی خاصیت و مفت خور هست! البته بد نیست کسانی که از آرامش عراق ضرر می بینند رو هم در نظر بگیریم ...

3- کی تموم میشه این انتظار؟ حرفی هم نمیشه زد! فقط انتظار انتظار انتظار ... همون چیزهایی که توی مطلب قبلیم توی شماره ی 3 نوشته بودم رو دوباره تکرار می کنم ...

4- چند روزه توی خودم غوطه ورم! سخت می فهمم دور و برم چی میگذره! دوست دارم تنها باشم! تنهای تنها که نه، ولی تنها! هیچی درست یادم نمی مونه! سخت می فهمم دور و برم چی میگذره! در واقع نمی فهمم! دست و دلم به هیچ کاری نمیره! دلم میخواد بنویسم ولی نمی دونم چی! جملاتی که توی مغزم مرور میشه به سرعت یادم میره و سر رشته ی افکارمو گم می کنم! دلم میخواد با خودم حرف بزنم ولی نمی دونم چی باید بگم و چه حسی دارم و چه جوری باید بیانش کنم! دارم غرق میشم توی گنگ بودن! نمی دونم موقعی که دارم با دیگران حرف میزنم اصلا به چی دارم گوش میدم! توی فکر خودم غرق میشم، ولی حتی نمی فهمم این فکر خودم در مورد چی هست! موضوع جدیدی برای حرف زدن ندارم! خسته ام خسته ...

| | لینک مطلب


سخته! چهارشنبه 3 اسفند 1384 ساعت 19:23

1- اتفاقات اخیر اعم از شخصی و یه کم مربوط به شخصی!! و غیر شخصی و در کل همه چیز، خیلی ذهنمو مشغول کرده! بین خواب و بیداری سردرگمم! وقتی به تفکرات و رفتار خیلی از آدمهای دور و برم نگاه می کنم، اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که کسانی که اون کارهای سخیف رو نمی کنند اشتباه می کنند و استثنا هستند یا کسانی که اون کارها رو انجام می دهند؟! واقعا نمی تونم هضم کنم کارهاشون رو ...

2- نمی دونم چرا نسل پدر و مادرهای ما و حتی یک نسل قبل از ما، اینقدر سخت حرفهای ما رو درک می کنند؟ اصلا درک می کنند؟ من که شک دارم! به خصوص نسل اناث قبل از ما که شاید به خاطر جوّ بسته ای که بر دوران زندگیشون حاکم بوده، از لحاظ فکری کاملا صُلب هستند! چند روز پیش، روزآنلاین مصاحبه ای با داریوش آشوری کرده بود و آقای آشوری حرفهایی زده بود که واقعا برام جالب بود! لُبّ کلامش که تیتر مطلب هم بود در مورد این بود که مردم ایران عادت کرده اند که همیشه به دستی غیبی در کارها اعتقاد داشته باشند، خواه امام زمان باشد و خواه آمریکا! اصلا نمی فهمم که چرا هر موقع از هر چیزی و از هر حرکتی توی این مملکت حرفی زده میشه، می گویند کار انگلیسه و کار آمریکائه و هر چی اونا بخوان همون میشه و فلان و بیسار! آقا درست که اونها خیلی توی این مملکت نفوذ دارند، ولی چرا عادت کرده ایم به سرسپردگی؟ چرا هر کاری را که خودمان می کنیم و به نتیجه ی دلخواه نمی رسه، پای انگلیس و آمریکا رو وسط می کشیم؟ آره، نفوذ دارند و خیلی حرکتها رو به نفع خودشون قبضه می کنند، ولی دلیل نمیشه منتظر بشینیم که آمریکا و انگلیس از اون سر دنیا تصمیم بگیرند که تکلیف ایران چه بشود و چه نشود! قدرت دارند و همه کار می کنند، ولی خیلی جاها میشه جلوشون رو گرفت و کاری رو که خودمون می خواهیم، انجام بدیم! خلاصه که آخر سر، باز به این نتیجه رسیدم که اگر هم آدم میخواد حرف بزنه، فقط برای همسن و سالهای خودش حرف بزنه و صحبت با نسلهای قبل رو یا به همفکرانی از همون نسل بسپره یا کلا" قیدش رو بزنه! شاید اینها نشونه های گذار باشه ...

3- شاید تنها راه برای اثبات درستی تصمیم ها و کارهایی که می کنیم، فقط درس خوندن و تلاش و نشون دادن این تلاش به بقیه باشه! بیا نشون بدیم حرفها و تصمیماتمون درست بوده ...

4- این مطلب، صدمین مطلبیه که اینجا می نویسم ...

| | لینک مطلب

 

آرشیو

دوستان

 

لینک  

 

 


Copyright © Hamidreza Hosseini  2005 - 2006